نیکان
خبر شهادت سید هادی و سه نفر از دوستانش روز جمعه رسید. روز بعدش یک همایش بزرگ در پشتیبانی از مقاومت داشتیم و در برنامه چنین پیش بینی شده بود که در آغاز برنامه به مناسبتی ذکر مصیبت حضرت سیدالشهداء و عزاداری باشد. زمانی که خبر شهادت سید هادی اعلام شد، من سعی کردم بخش عزاداری از برنامه حذف شود تا مبادا بعضی فکر کنند این بخش اختصاصاً برای سید هادی و دوستانش اضافه شده. چون فکر میکردم در آن شرایط این شیوه ی مناسبی برای استقبال از شهدا نیست، برای شهید نباید گریه و زاری کرد، بلکه شهید الگو و نمونه و منبع عزت و سربلندی است او شاید کسانی که با این فرهنگ آشنا نباشند گمان کنند گریه های ما از موضع ضعف استا به هرحال من باید بعد از ذکر مصیبت سخنرانی می کردم.
وقتی بالا رفتم یک باره ده ها دوربین تلویزیونی با لامپ های بزرگ و نورهای قوی روبه رویم قرار گرفت. حرارت بیش از حد تحمل بود. مخصوصا با توجه به این که این پروژکتورها حرارت زیادی دارند و جلوی دید را هم می گیرند و این مشکل در مورد کسی که مثل من عینک داشته باشد شدیدتر است. سخنرانی را آغاز کردم و طبق معمولی صحبت کردم، اما در یک لحظه احساس کردم که دیگر هیچ چیزی نمی بینم چون عرق از صورتم سرازیر بود و شیشه ی عینک را گرفته بود.
خواستم دست دراز کنم و از جعبه دستمالی کاغذی روی میز جلویم دستمالی بردارم و عرق را پاک کنم - لااقل از شیشه ی عینک - ولی دستم پیش نرفت، چون فکر کردم در میان این دوربینهایی که در حال فیلم برداری هستند حتماً بعضی ها فیلم را در اختیار شبکه های مختلف از جمله شبکه های تلویزیونی اسرائیل قرار می دهند و در این صورت همه تصور می کنند من دارم اشکم را پاک می کنم نه عرق را و از این صحنه سوءاستفاده ی تبلیغاتی زیادی خواهد شد. ترجیح دادم حتی اگر در قطرات عرق غرق شوم، تصویر یک پدر دردمند از کشته شدن فرزند را در اختیار دشمن نگذارم که پشت تریبون در حالی گریه است، در حالی که دیگران را به شهادت و جهاد دعوت می کند. من کسی نیستم مگر یکی از شمار فراوان خانواده های شهدا... نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان |
||
|